جدول جو
جدول جو

معنی لب ترشی - جستجوی لغت در جدول جو

لب ترشی
(لَ تُ)
حالت و صفت لب ترش
لغت نامه دهخدا
لب ترشی
کیفیت لب ترش ملسی
تصویری از لب ترشی
تصویر لب ترشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لب شتری
تصویر لب شتری
آنکه لب کلفت و آویخته مثل لب شتر دارد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ تُ)
کمی ترش. که کمی ترش است. مایل به ترشی. می خوش. که کمی به ترشی زند. ملس: شرابی لب ترش، که کمی ترش است
لغت نامه دهخدا
(گِلْ لَ / لِ تُ)
انگوری که در آب غوره نگاه دارند غیر فصل را. ترشی انگوری خاص که حب آن نسبتاً بزرگ و مایل به گردی است. ترشی که از انگور دانه دار مدور سفید یا سرخ کنند. ترشی که ازگلۀ انگور در سرکه افکنده کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
هم لقبی:
به نور رخ جهان آرای از آن شد مهر بر گردون
که با سلطان شرق او راست از انجم لقب تاشی.
(از دیباچۀ صیدنۀ ابوریحان بیرونی ترجمه ابوبکر بن علی بن عثمان الکاشانی).
می دار از این سخن نهان هر کلمه
کارزد به بها هزار جان هر کلمه
شاید که ز عشق این سخن فخر کند
عیسی به لقب تاشی آن هر کلمه.
(مقدمۀ لباب الالباب ج 1 صص 10-11)
لغت نامه دهخدا
(لَ شُ تُ)
آنکه لبی چون لفج شتر دارد. که لبی چون لفج اشتر دارد سطبر و آویخته
لغت نامه دهخدا
تصویری از لب ترش
تصویر لب ترش
کمی ترش مایل به ترش ملس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله ترشی
تصویر گله ترشی
انگوری که در آب غوره نگاهدارند در غیر فصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب شتری
تصویر لب شتری
آنکه لبی مانند لفج شتر ستبر و آویخته دارد
فرهنگ لغت هوشیار
همپاژ نامی همبر نامی هم لقب بودن هم لقبی: شاید که ز عشق این سخن فخر کند عیسی بلقب تاشی آن هر کلمه. (مقدمه لباب. چا. اروپاج 1 ص 11 لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
ترشی آلو ترش، رب آلو ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
پرندهی تندپرواز کنار رودخانه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
توپ و تشر
فرهنگ گویش مازندرانی